اهميت علم اخلاق
مقدمه
اهميت علم اخلاق
اهميت علم اخلاق به سبب اهميت اخلاق است. اهميت اخلاق را ميتوان از زواياي مختلفي بررسي كرد. اخلاق روابط چهارگانه انسان را در بر ميگيرد. بنابراين اصلاح آن به معناي اصلاح همه روابط انسان، و نتيجه آن رسيدن به تعادل واقعي خواهد بود. مقصود از تعادل واقعي آنان، اين است كه آرزوها و افعال انسان با استعدادها، نيازها و غايات وجودي او هماهنگ شود.
براي شناخت ويژگيهاي انسان متعادل بايد از ستها آغاز كرد يعني بايد غايت وجودي انسان استعدادهاي او و نيازمنديهاي او را شناخت. آن گاه ميتوان انگيزههاي او را به سوي آرزوهاي است يافتني و متناسب با كرامت و جايگاه وجودي او جهت بخشيد و مقدمات لازم براي رسيدن به آن آرزوها را فراهم كرد. محكمترين مقدمه براي رسيدن به آرزوهاي شايسته انسان، آگاهي از كمال و راههاي رسيدن به آن است و علم اخلاق اين آگاهي را در اختيار انسان ميگذارد. در همه ادوار تاريخ، انسانها براي رسيدن به تعادل فردي و اجتماعي كوشيدهاند و همه جوامع اعم از جوامع ديني و غير ديني، روابط خود را در چارچوب قواعد و ضوابط تنظيم كردهاند.
بخش عمدهاي از اين ضوابط، اخلاقي بودهاند. ضوابط اخلاقي هرگاه از طريق وحي دريافت شدهاند مؤثرتر و صحيحتر بودهاند ولي اين بدان معني نيست كه اخلاق ويژه انسانهاي ديندار است. نياز به اخلاق را عقل انسان نيز درك ميكند و درستي و نيكي برخي از اعمال و خطا بودن و زشتي برخي ديگر را ميتوان درك نمود. خداوند در وجدان اخلاقي انسان، آگاهي و تمايل به خير را قرار داده است، هرچند اين آگاهي اجمالي و مختصر باشد.
عقل انسان نياز به اخلاق را حداقل در قمرو روابط و مناسبات اجتماعي درك ميكند. انسانها همانطور كه ضرورت قانون را براي برقراري نظم در مييابند، ضرورت قوانين اخلاقي را براي برقراري نظم عادلانه و آرام بخش ميفهمند انسان جامعهاي را كه با ضوابط اخلاقي حفاظت و هدايت ميشود دلپذيرتر مييابد و ميفهمد كه راه رسيدن به تعادل، آرامش و موفقيت، التزام به اخلاق است. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي فرمودهاندكه اگر به بهشت و پاداش اميد نداشتيم و از آتش جهنم و عقاب نميهراسيديم، شايسته بود كه مكارم اخلاق را بخواهيم زيرا آنها راهنماي نجات و پيروزياند. اين روايت بسيار پرمعناست.
يكي از معاني احتمالي اين روايت اين است كه اگر آخرتي در كار نبود و حيات انسان در دنيا خلاصه مي شد باز هم مكارم اخلاق مطلوب بودند چرا كه زندگي دنيا را دلپذير و انسان را در دنيا متعادل و آرام مي سازند.
احتمالاً يكي ديگر از درسهاي اين روايت اين است كه خوي و مطلوبيت مكارم اخلاق چنان است كه حتي اگر در برابر كارهاي نيك پاداشي در كار نبود و بر اثر اعمال بد عتابي صورت نميگرفت باز هم درك خوبي و مطلوبيت مكارم اخلاق را وا ميداشت كه آنها را بخواهيم در اين معنا حتي آثار مكارم اخلاق در بهبود حيات دنياي انسانها هم سبب مطلويت آنها نيست. بلكه خوبي ذاتي مكارم اخلاقي مورد نظر است. احتمالات ديگري نيز در معناي اين روايت وجود دارد كه از آنها در ميگذريم.
هدف و فايده علم اخلاق
هدف و فايده علم اخلاق هدف در خدمت هدف و مهمتري است كه همان هدف غايي حيات انسان است. هدف غايي حيات انسان، كمال است يعني تحقق قوايي كه در وجود او نهفته است. علم اخلاق با شناساندن افعال درست و نشان دادن فضايل و رذايل انسان را براي رسيدن به كمال راهنمايي ميكند پاسخهاي علم اخلاق به سؤالات مذكور انسان را ياري مي دهد رفتار و ملكات نفساني خود را چنان تنظيم كند كه به كمال برسد. بنابراين هدف نهايي اخلاق كمك به تحقق هدف حيات انسان است ولي هدف بي واسطه علم اخلاق شناساندن افعال خوب و بد از فضايل و رذايل است. شناختن فضايل و رذايل علاوه بر تأثيري كه در حركت انسان به سوي كمال دارد فوايد ديگري نيز دارد. با شناخت رفتارهاي خوب و درست، روابط اجتماعي نيز نظم ميگيرد زيرا رفتار اخلاقي افراد جامعه، موجب برقراري روابط مناسب ميان آنهاست وشناخت رفتار صحيح، مقدمه ضروري اخلاقي است.
پس يكي از فوايد علم اخلاق، تحقق جامعه سالم با روابط سالم است . از ديگر فوايد علم اخلاق ايجاد شرايط روحي و رواني مناسب در فرد است. همان طور كه گفتيم علم اخلاق راهنماي انسان در دو كار است: اصلاح رفتار و پديد آوردن ملكات فاضله در نفس انسان با شناخت رفتار صحيح و انجام آنها از سوي وجدان اخلاقي خويش را آسوده ميكند و از سوي ديگر مورد تأييد و پذيرش جامعه قرار ميگيرد تأييد اجتماع و آسودگي وجدان اخلاقي موجب تعادل رواني فرد ميشود و از بروز تنشهاي رواني ناشي از تضادهاي دروني و بيروني جلوگيري ميكند.
كسي كه رفتار اخلاقي درستي دارد كمتر دچار احساس گناه مي شود و اضطراب حاصل از احساس گناه او را نميآزارد و چنين فردي دچار كشمكش دروني نيست و در درون او نزاعي ميان وجدان اخلاقي و اعمال گذشته او رخ نميدهد. همين آسودگي، موجب احساس خرسندي مي شود و او را براي تلاش سازنده به سوي اهداف زندگي آماده ميكند انسانهايي كه از سوي اطرافيان و اجتماع خود مورد تأييد قرار ميگيند زمينه همكاري و مشاركت با ديگران را مييابند و مقدمات لازم براي موفقيت اجتماعي را به دست ميآورند. كسي كه رفتارش از لحاظ اخلاقي صحيح است، اعتماد ديگران را جلب ميكند و فرصتهاي بيشتر براي فعاليت اجتماعي و اقتصادي به دست ميآورد. انسانهاي خوش اخلاق روابط خانوادگي و شغلي موفقتري دارند و موفقيتهاي بيشتر در آنان احساس رضايت از زندگي و نشاط براي كوشش بيشتر را به وجود ميآورد.
نياز به مربي
انسان به جهاتي نيازمند مربي اخلاق است:
1- از جهت شناخت كمالات وجودي خود و ارزشها و تكاليف اخلاقي
2- از جهت يافتن و حفظ انگيزه حركت
3- از جهت هدايت عملي و به كار بردن شناختها در مقام عمل
دليل اينكه انسان به راهنماي اخلاق نيازمند است تا حدودي در مطالب گذشته ذكر شد. انسان نيازمند اتصال به منبع علم مطلق است. زيرا خداوند از همه ابعاد وجودي انسان آگاه است و كمالات واقعي او را مي شناسد و راههاي رسيدن به آن كمالات را ميداند و از بخل و ناتواني هم مبراست. حكمت خداوند اقتضا مي كند كه مخلوق خودش را از رسيدن به كمال محروم سازد و آگاهي را كه مقدمه اصلي حركت به سوي كمال است در اختيار او قرار دهد. بنابراين مربي حقيقي انسان خداوند و انبياء عظام و اولياء(ع) هستند، اما علاوه بر اينكه از گرفتن علم اخلاق به معلم وابسته است، انسان زماني به سوي عمل گرايش مييابد كه تحقق عيني عمل به دستورات اخلاقي را به صورت مجسم مشاهده كند در اين خصوص نيز انبياء (ع) و انسانها كامل و پيروان حقيقي وحي مربيان انسان هستند و انگيزه حركت را در انسان پديد ميآورند و تقويت ميكنند آنها اسوهها و الگوهايي هستند كه اميد به رسيدن به كمال را در انسان پديد مي آورند. نكته ديگر اين است كه عمل به تكاليف اخلاقي و بالا رفتن از نردبان تكامل و تقرب به خداوند نيازمند تكرار و تمرين است. بدون تكرار و تمرين و آزمون و خطا مهارتهاي عملي به دست نمي آيد. مثلا كسي كه كاربري كامپيوتر را در كلاس درس ميآموزد براي كسب مهارت لازم پشت دستگاه كامپيوتر مينشيند و آموختههاي خود را به آزمون عملي ميگذارد و آنقدر تكرار ميكند تا خطاهاي او اندك شود و مهارت لازم در بكارگيري آموختههايش را به دست آورد.
حال اگر آزمون و خطا در زمينهاي مستلزم استقبال از خطر باشد ديگر نميتوان كسب مهارت را به آزمون و خطا واگذارد. مثلا كسي كه ميخواهد رانندگي اتومبيل را بياموزد پس از شنيدن دستورالعملهاي لازم براي رانندگي نبايد بدون مربي به رانندگي بپردازد زيرا ممكن است جان خود و ديگران را به خطر اندازد، اين خطر در مورد پرواز با هواپيما از اهميت بيشتري برخوردار است در نتيجه نياز به مربي در آنجا بيشتر احساس مي شود و مربي كسي است كه مهارت لازم را در كارهاي فرد مشاهده نكند به او اجازه نميدهد كه بدون راهنمايي اقدام به كاري كند. اخلاق با انسان سر و كار دارد و انسان موجودي بسيار پيچيده است اين موجود پيچيده را نميتوان به آساني به سوي كمال راند بايد مهارت لازم براي بردن او به سوي كمال را كسب نمود وگرنه خطرات بزرگي در راه خواهد بود نميتوان گفت كسي دستورالعمل اخلاقي را به شيوه آزمون و خطا به كار گيرد تا به تدريخ به نقاط ضعف و خطاي خود پيبرد و بتواند به درستي راهنماييهاي انبياء(ع) را در مقام عمل به كار گيرد زيرا خطاهاي اخلاقي گاه موجب بازماندن فرد از كمال و هلاكت او ميشود و چون اين خطر بسيار بزرگ است نميتوان انسان را بدون مربي رها كرد انسان بدون مربي يا به هلاكت خواهد افتاد و يا حداقل كمال مناسب با استعدادهاي خويش را در نخواهد يافت از امام زينالعابدين(ع) روايت شده است كه :
كسي كه حكيمي او را راهنمايي نميكند هلاك ميشود.
فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق از علل پيدايش اخلاق بحث مينمايد و اينكه اساساً منبع و منشأ اخلاق چيست و از كجا نشأت گرفته و علت به بوجود آمدن قوانين و قواعد آن چه ميباشد؟ و چرا بايد به آن گردن نهاد و سرپيچي از آن چه عواقبي را به دنبال ميآورد؟ بحث و مورد گفتگو قرار مي دهد.
حوزه بحث پيرامون فلسفه اخلاق
1- اخلاق نظري
2- اخلاق عملي
3- اخلاق مكتبي
4- اخلاق فلسفي
1- اخلاق نظري: اخلاق نظري از كيفيت پيدايش علمي اخلاق بحث مي نمايد و از شناخت اخلاق در محور خوبيها و بديها و معيارهاي اخلاقي
2- اخلاق عملي: اخلاق عملي از كيفيت پياده كردن و عمل نمودن و به كار بستن اوصاف اخلاقي بحث مينمايد
3- اخلاق مكتبي: اخلاق مكتبي ديدگاههاي اخلاقي هر مكتبي را اصلاح ميكند و نظريات جهان بيني مختلف اخلاقي را پيرامون مسئله اخلاق به ميان ميآورد مثلا ديدگاه مكتب رواقيون چيست؟ و ديدگاه مكتب الهيون كدام است؟
4- اخلاق فلسفه: از نظريات و ديدگاههاي فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفي بحث مينمايد مثلا كانت چه ميگويد؟ ماركس چه گفته است؟ و ديدگاه ارسطو و فارابي در زمينه اخلاق چه ميباشد؟
اخلاق از ديدگاه مذاهب و مكاتب
به دليل اهميت و وسيع بودن بحث فلسفه اخلاق در ميان مذاهب فقط مذاهب اسلامي خاصه شيعي را مورد بررسي قرار ميدهيم.
1- اخلاق از ديدگاه مذاهب اسلامي: گروهي از اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد) عقلي اعمال ميباشند و براي اثبات مدّعاي خويش دلائل و شواهدي را اقامه مينمايد همچنين گروهي نيز به حسن و قبح شرعي اعمال معتقدند و ميگويند عقل را قدرت و حسن و قبح اعمال را تشخيص دهد اين گروه همان اشاعره هستند كه عقل را كوچكتر و نارساتر از آن ميدانند كه بتواند همه مسائل اخلاقي را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمايند.
حسن و قبح عقلي: كه بيان شد اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلي اعمال هستند، اين گروه از دانشمندان علم اخلاق ميگويند عقل همه بايدها و نبايدها و محاسن و شرور را تشخيص ميدهد مثلا صدق و عدل، خوب و شايسته است و دروغ و ظلم، بد و ناروا مي باشد.
نظر برخي از دانشمندان در زمينه حسن و قبح عقلي
1- دلائل حكيم ملا عبدالرزاق فياض لاهيجي :
وي معتقد است كه عقل ميداند كه فعل فلاني كه امر شرعي به آن وارد شد در نفسالامر نيكو و احسن است. اگر فعل مذكور قبيح بود يا خالي از جهات قبح بود البته قبيح بود از حكيم طلب آن فعل همچنين فعلي كه نهي شرعي بر آن وارد شده عقل ميتواند بفهمد كه مذموم است در نفسالامر، و الا نهي از آن مذموم بود. مجموع استدلال حكيم مقاله به ثبوت مي رساند كه عقل حسن و قبح را تشخيص ميدهد يعني اگر عقل همه بايدها و نبايدها را بفهمد با ادله مستدل ايشان حسن و قبح عقلي است نه شرعي.
2- دلائل محقق بزرگوار طوسي:
ايشان در كتاب كشفالمراد اثبات نمودهاند كه حسن و قبح عقلي است نه شرعي. به دليل عقل حسن احسان و افعال ناشايسته و قبح ظلم را بخوبي تشخيص ميدهد و هيچ نيازي به شرعي بودن آن نيست و ديگر اينكه اگر حسن و قبح شرعا و بخصوص ثابت گردد و تشخيص عقل در آن هيچگونه دخالتي نداشته باشد هر دو از عقل عقلي و شرعي بودن منتفي مي شوند.
قاعده ملازمه: يكي از دلائل عقلي بودن حسن و قبح قاعده ملازمه است كه ميگويد« هرچه را كه شرع به آن حكم ميكند عقل هم همان را هكم ميكند» اين قاعده يكي از استدلالهاي بسيار مهم كلامي است كه اصل استنباط و عقل از اين قاعده استفاده ميكنند معتزله و اماميه و همه طرفداران حسن و قبح با هيمن قاعده ملازمه استدلال ميكنند كه عقل قدرت فهم حسن و قبح را دارد همچنين سخن اميرالمؤمنين علي(ع) نيز گواه بر مسأله ميباشد كه حسن و قبح عقلي است
حضرت فرمود: كسي كه زيان و ضرر شر و بدي را نشناسدتا در بر پرهيز از آن نيست.
حسن و قبح شرعي: برخي معتقدند كه حسن و قبح شرعي است يعني هر حكم شرعي كه بر آن وارد شده عقل هم بايد او را بپذيرد و عقل قبل از ورود شرعي حق حكم كردن ندارد اشاعره از طرفداران و بنيانگذاران اين عقيده ميباشند.
نظريات دانشمندان در خصوص حسن و قبح شرعي
گروهي از دانشمندان ميگويند: حسن و قبح شرعي است كه اين نظريه يكي از دلائل اشاعره ميباشد و شبيه به نظريات دانشمنداني است كه براي جامعه اصالت قائلند زيرا اسوسياليستها (جامعهگرايان) اخلاق را يك پديده اجتماعي ميدانند و مي گويند خوب چيزي است كه جامعه ميطلبد و بد چيزي است كه جامعه نفي ميكند.
نظريه فاضل توشچي در خصوص حسن و قبح شرعي: از ديدگاهوي هيچ حكمي در حسن و قبح اشياء براي عقل ثابت نيست و حسن و قبح (به فعلّيت) برنميگردد به امر حقيقي قبل از ورود شرع كه كاشف بر شرع مقدس باشد آنچنانكه معتزله ميپندارند بلكه شرع آن چيزي است كه از براي او حسن و قبح ثابت شده است نتيجه اينكه قبل از ورود شرع براي افعال هيچگونه حسن و قبحي وجود ندارد و هرگاه شارع قضيه را عكس كند يا نفي آنچه قبيح است را نيكو و آنچه را كه نيكوست قبيح مينمايد. اشاعره با استفاده از مكتب جبر استدلال مينمايد كه انسان در تمامي اعمالي كه انجام مي دهد مجبور است و بر اين اساس حسن و قبح فاقد معنا ميشود زيرا تمام چيزهايي كه در خارج محقق ميشود فاعل و ايجاد كننده آن خداست و هم اوست كه خوب و بد و طاعات و معاصي را آفريده را اراده خداوند بر اين امور قرار گرفته است البته اين ديدگاه مقرون به صحت نميباشد زيرا انسان به هيچ وجه مجبور به ارتكاب معاصي و خيرات نيست و بسيار شر و زشتيهايي را كه اشاعره از آن ياد ميكنند يا ماهيت عدمي دارند يا خود مقدمه و سرچشمه بسياري از خوبيها ميباشند و يا اينكه جهل ما باعث به وجود آمدن اين قبيل شرور و بديها گرديدهاند.
اخلاق از ديدگاه برخي از فلاسفه
اخلاق از ديدگاه افلاطون:
وي ميگويد اگر ما بدانيم زندگاني خوب چيست چنان رفتار خواهيم كرد كه گويي براي نيل به آن مي گوييم او مي گويد شرور و بدكاري نتيجه جهل يعني عدم شناسايي خير است و اگر كسي بداند درستي و حق چيست هرگزشعيرانه رفتار نخواهد كرد.
اخلاق كلبيون:
كلبيون نحلهاي از فلاسفه قديم يونان بودند و در حدود 3 تا 4 قرن قبلا از ميلاد مسيح در يونان زندگي ميكردند و گويا در اثر ناهنجاريهاي زندگي اجتماعي و مصيبتهايي كه در يونان واقع شده بود و اين مصيبتها گرفتاريهاي زيادي را براي آنها ايجاد نموده بود اين گرايش در آنها ايجاد شد كه بايد اين زندگي نكبت بار سراسر جنگ و خونريزي و آوارهگيست كنار كشيد و بالاخره نتيجه گرفتند ماداميكه انسان تعلق به خارج از خودش دارد هيچ وقت آرامش پيدا نميكند بنابراين انسان بايد از آنچه كه در ماوراء محيط و محور زندگي خودش است دل بكند و به درون خود بپردازد اينها معتقدند كه مثلا اگر انسان به خانه يا دوست همسايه خود دل ببندد و به آن علاقمند گردد با خراب شدن خانه يا افتادن جدايي بين او و دوستش انسان دچار ناراحتي و حرمان ميگردد. بر اين اساس اينها ميگويند انسان بايد كم غذا بخورد و به حدي كه زنده بماند يا به حدي كه با ديگران ارتباط برقرار نمايد كه ضرورت ايجاب ميكند باري اينها معتقدند كه انسان بايد مثل سگ زندگي كند تا آزاد و رها باشد و به همين جهت هم به كلبيون معروف شدند و ديو گنس يكي از چهرههاي معروف اين نظريه ميباشد كه معاصر با اسكندر مقدوني ميزيسته است. البته بطلان اين نظريه به حكم عقل و شرع روشن است و در بسياري از آيات و روايات اماميه از رهبانيت و گوشهگيري محض نهي گرديده و در مقابل به خوردن و آشاميدن طيبات رزق و داشتن معاشرت نيكو با ديگران امر گرديده است.
اخلاق رواقيون:
مؤسس مكتب رواقيون زنون ميباشد اين گروه از فلاسفه و دانشمندان بر اساس جهانبيني خاص خود كه مبتني بر وحدت وجود ميباشد معتقدند كه كل جهان را وحدت تشكيل ميدهد كه با طنش عقل الهي يا خود خداست و ظاهرش عالم طبيعت است و در ميان پديدههاي جهان او خالق و اشرف از همه است و فقط اوست كه با عقل الهي ارتباط دارد.
اصل ديگري كه در مكتب رواقيون وجود دارد اينست كه تمام حوادث جهان ناشي از تقدير الهي است و انسان را قدرت تغيير حوادث جهان نميباشد البته اصول ديگري نيز در مكتب رواقيون وجود ردارد كه عبارتند از اعتقاد آزادي اراده كه در درون ذات انسان وجود دارد و اعتقاد به خير بودن نظام هستي كه در كتب فلسفي ايشان وجود دارد و در مكتب فلسفي رواقيون در اين خصوص تفصيلا بحث گرديده است.
وجه امتياز رواقيون بر كلبيون: وجه امتياز رواقيون بر كلبيون همان خير بودن نظام هستي از ديدگاه رواقيون ميباشد در حالي كه كلبيون معتقدند نظام عالم شر است در زندگي اجتماعي پر از شرور و آفات ميباشد از ديدگاه رواقيون نظام طبيعت خير است و اجتماع نيز في حد نفسه از آن جهتي كه مخلوق خداست حوادثش تابع قضاء حتمي الهي است. لذا خير است و حوزه خير و شر اخلاقي فقط در درون ذات انسان ميباشد. تا آنجا كه مربوط به اراده خود انسان ميشود.
ديدگاه كانت در خصوص عقل عملي و عقل نظري
علم و استدراك و فهم چيزها عقل نظري، و درك و فهم چيزهايي كه بايد انجام پذيرد عقل عملي مينامند. در حقيقت عقل نظري دانستن و استدراك چيزي است كه شر با عقل خويش آنرا ميفهمد و ديگر به كار گرفتن و عمل نمودن به آن را كاري ندارد و در اين زمينه ساكت است. كانت معتقد است كه از عقل نظري كار زيادي ساخته نيست و تمامي كارها بعهده عقل عملي است كه به وجدان ميرسد. او ميگويد وجدان يا عقل عملي يك سلسله احكام و دستوراتي است كه قبل از راه حس و تجربه به دست بشر نرسيده بلكه جزء فطرت بشر است. مثلا زبان به راستگويي و كنار گذاشتن دروغ و دروغگويي فرماني گرفته است كه قبل از آنكه انسان تجربهاي درباره راست و يا دروغ داشته باشد وجود داشته و فطري و مادرزادي اوست و به حس و تجربه انسان مربوط نيست و اين فرماني است مطلق و به نتايج كارها كاري ندارد.
آقاي كانت از محتواي كلامش خدا، و فرمان ذات اقدس او پيدا و هويداست الا اينكه در اظهار عقيده توحيدي تعلل ميورزد.
نظريات قطبالدين رازي در عقل عملي و نظري: وي ميگويد عمل پياده كردن فعل بودن علم و اطلاع از آن ممكن نيست و عقل از عقل كمك ميگيرد مثلا راستگويي عملي است شايسته كه عمل به آن واجب است پس اگر بخواهيم با عمل صادقانه مواجه بشويم يك قياس تشكيل داده و ميگوييم « اين عمل صادق ست و هر عمل صادقانهاي شايسته و لازم است كه انجام دهيم» « پس اين عمل شايسته انجام دادن و لازمالاجرا ميباشد» تحصيل اين مقدمات و تشكيل قياس وظيفه عقل نظري است و عقل عملي هم همين را رأي ميدهدكه اين عمل صدق و پاك است و هر راستي و پاكي لازمالاجرا است و حجت عقلي آن را براي توالي بدن كار وا ميدارد.
ديدگاه (معلم ثاني) فارابي درباره عقل عملي و عقل نظري: وي ميگويد عقل نظري قوهايست كه انسان بوسيله آن آگاهي و اطلاعاتي به دست ميآورد كه شأن اين آگاهيها عمل به آن نيست. ولي عقل عملي قوهايست كه بوسيله آن اموري را كه در قلم عمل قرار ميگيرند مورد شناسايي قرار ميدهد.
حاج ملا هادي سبزواري و عقل عملي و نظري
عقل عملي اموري را درك مينمايد كه مربوط به چگونگي عمل انسان است مانند صبر و پايداري در مصائب و عبادت، كه پسنديده است و مثل نماز واجب كه نياز به صبر و تحمل دارد. وي اضافه ميكند عقل عملي همان عقلي كه در روايتي از آن ستايش شده امام صادق(ع) فرمود: چيزي است كه انسان به واسطه آن خدا را پرستش نموده و به بهشت رهنمون ميگردد و اين همان عقلي است كه در علم اخلاق از آن به عقل عملي ياد ميشود. پس اين دو عقل عملي و عقل نظري دو شيء متمايز از هم نيستند و اين طور هم نيست كه دو شيء مستقل با نفس انسان ضميمه شده باشد و كار يكي تعقل و ادراك باشد و كار ديگري تحريك قوا بوده و هيچگونه ادراكي نداشته باشد.
مقدمهاي كه از نظر گراميتان گذشت درآمدي بود بر فلسفه از نظرگاه مكاتب و مذاهب بخصوص مذاهب اسلامي و عليالخصوص مكتب مقدس اماميه. تفصيل اين بحث شيرين و خواندني و در عين حال وهم به توفيق الهي و نظر عنايت خاص حضرت بقيه الله الاعظم امام زمان(عج) در آيندهاي نزديك در اختيار دانش پژوهان، دانشجويان عزيز و عموم علاقمندان محترم قرار خواهد گرفت.
خداوند تمام خوبيها و بديها را به او آموخت: در اين آيات به يكي از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته و ميافزايد پس از تنظيم قوا و جسم و جان آدمي« فجور» و « تقوي» را به او الهام كرد، آري هنگامي كه خلقتش تكميل شد و هستي او تحقق يافت خداوند «بايدها و نبايدها» را به او تعليم داده و به اين ترتيب وجودي شد از نظر آفرينش مجموعهاي از گل بد بو و روح الحي و از نظر تعليمات آگاه بر فجور و تقوي و در نتيجه وجودي است كه ميتواند در قوس صعودي برتر از فرشتگان گردد و از ملك پران شود و آنچه اندر وهم نايد آن شود و در قوس نزولي از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و به مرحلهاي برسد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگري خويش كدام مسير را برگزيند.
انسان در ميان مخلوقات استثنايي است
همه ميدانيم كه در ميان تمام موجودات زنده انسان يك وضع خاص و استثنايي دارد. زيرا وجود او مركب از نيروهاي متضادي است. اين حقيقت از احاديث فراواني نيز استنباط ميگردد. به عنوان نمونه اميرمؤمنان (ع) ميفرمايند:« خداوند فرشته را تنها عقل داد نه شهوت و غضب و حيوانات را تنها غضب و شهوت داد نه عقل ولي انسان را با عطاي همه اينها شرافت داد لذا اگر شهرت و غضب در تحت فرمان عقلش قرار گيرد بالاتر از فرشتگان خواهد بود زيرا به چنين مقامي با وجود نيروي مخالف رسيده است. در اهميت تهذيب نفس از رذايل اخلاقي همين بس كه آن را «جهاد اكبر» ناميدهاند و اين تعبيرها خود از حديث معروفي است كه پيامبر اكرم(ص) به مجاهدين اصحابش پس از مراجعت از يكي از جنگها فرمود: «مرحبا بقدم قضوا الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر فقيل يا رسولالله ماالجهاد الاكبر؟ قال: جهاد النفس»
سعادت بشر مرهون فضايل اخلاقي است : يك قسمت مهم سعادت و خوشبختي هر اجتماع مرهون فضايل اخلاقي است. چنان كه يك قسمت مهم بدبختيها و تيرهروزيهاي اجتماع در اثر انحطاط اخلاقي و صفات ناپسند است. چه بسا عزيزان در اثر خلق بد گرفتار ذلت و پستي شدند و چه بسا مردم خواري كه در اثر ملكات پسنديده به اوج رسيدهاند صرف نظر از جنبه قدسي فضايل اخلاقي و ملكات پاك انساني از ضروريات اجتناب ناپذير زندگي يك جامعه خوشبخت و سعادتمند است اگر فرضا نه به بهشت اميدوار باشيم و نه از آتش ترسان ثواب و عتابي را عقيده نداشته باشيم شايسته است از پي سجاياي اخلاقي برويم زيرا اخلاق پسنديده و ملكات فاضله است كه ما را در زندگي به راه رستگاري هدايت ميكند.
حضرت صادق(ع) فرمود: حسن خلق در دنيا مايه زيبايي و جمال اجتماعي و در آخرت وسيله دوري از عذاب الهي است. با حسن خلق دين كامل ميگردد و آدمي به خدوند نزديك ميشود.
اخلاق از جمله مباحث مهم علمي و فلسفي است: اخلاق از جمله مباحث مهم علمي و فلسفي است كه از قرون متمادي تا امروز همواره مورد بررسي و تحقيق دانشمندان بشر بوده و هست و پيروان آن از جهت تعريف اخلاق شناخت خوب و بد اخلاق و تنش فضايل و رذايل اخلاقي در زندگي بشر بحث بسيار كردهاند كتابها نوشتهاند و نظريات مختلفي ابراز داشتهاند.
اكثر فلاسفه و دانشمندان از قدما و متأخرين، فضايل اخلاق را از اركان اساسي سعادت بشر به حساب آوردهاند و آن را مايه تعالي و تكامل مادي و معنوي انسان مي دانند.
انسان داراي دو بعد جسم و روح است: انسان از دو بعد تشكيل شده است1- بعد جسم2- بعد روح انساني. همان گونه كه در مورد سلامتي جسم ويتامينهاي مختلف و قند و پروتئين و نشاسته، كلسيم، فسفر و … لازم است در سلامت روح او كه عظمت آن به مراتب بيشتر از جسم است نيز اموري مانند حسن خلق، عفو، سخاوت، جوانمردي، حلم، انفاق، استقلال، اعتماد به نفس لازم است. همان گونه كه در جسم ميكروبهاي گوناگون زيانآور و خطرناك و گاهي كشنده است مانند ميكروب ربا، سل، سرطان،كزاز، ديفتري و … در مورد او نيز عوامل گوناگون زيان آور و گاهي كشنده و مسخ كننده روح است مانند تكبر، صبر، كينه توزي، چشم چراني، بدزباني، رشوهخواري، ربا…
يك مثال روشن: يك گياه با انسان يا حيوان را از نظر جسمي در نظر بگيريد براي تكامل هر يك از اينها در جسم چهار عامل لازم است1- نور حرارت مناسب2- غذا3- آب4- تنفس. اگر هر كدام از اين عوامل نباشد، گياه يا حيوان و انسان در پرتگاه سقوط، سپس مرگ قرار ميگيرد بايد اين عوامل كه آنها را« عوامل تكامل» ميناميم وجود داشته باشد علاوه بر اين بايد از عوامل ضد تكامل نيز جلوگيري كرد مثلا گياهي آب و غذا و نور و حرارت به او مي رسد و در فضاي آزاد سر به فلك كشيده به خوبي تنفس ميكند ولي حشرات به جان آن افتادهاند و اگر باغبان كمي دير بجنبد تار و پود آن درخت خورده ميشود و اين گل و ميوه نميرسد و انسان نيز به كمال نميرسد. اكنون فرض ميكنيم غذاي روح انسان عمل صالح، نور آن ايمان، آب آن علم و دانش و تنفس آن عبادت و پيوند با خدا و مناجات و راز و نياز با خداست. حال اگر هم ايمان باشد هم عمل صالح و هم مناجات و هم علم و دانش ولي جلوي گناه را نگيريم همچون ميكروبها كه درخت زيبا و با نشاط و پر برگ و گل را ميخورد و فضايل انساني را نيز ميخورند.
چنان كه در روايات آمده است امام صادق(ع) فرمود: حسادت ايمان را ميخورد چنان كه آتش هيزم را ميخورد. و يا اين كه پيامبر(ص) فرمود: خشم و غضب ايمان مرا تباه ميسازد چنان صبر زرد (صمغ گياه تلخ) عسل را ضايع ميكند.
زندگي انسان در سه مرحله خلاصه ميشود: زندگي آدم را ميتوان در سه مرحله خلاصه كرد:
1- زندگي حيواني و حكومت بي قيد و شرط غرايز
2- زندگي اجتماعي و تعديل تمايلات حيواني
3- زندگي انساني و نيل به كرامت نفس و تعادل معنوي
مرحله اول زندگي انسان، حيات حيواني: طفل در سنين اول زندگي بر اثر نقد عقل و ترتيب رفتار حيواني دارد. كوركورانه از پي تمايلات طبيعي خود ميرود و مانند حيوان مليع غرايز خويشتن است در زندگي اطفال خوب و بد، صلاح و فساد، حق و فضيلت، عدل و انصاف و … معني و مفهومي ندارد آنها متهور حب ذات و مجذوب خواهشهاي نفساني خويش هستند به تحريك غريزهاي بازي، جست و خيز و جنبش دارند و به امر غريزهاي تخريب و تهاجم، اطفال ضعيف و حيوانات ناتوان را مورد هجوم و آزار قرار ميدهند و براي امتناع تمنيّات خويش حد و مرزي نميشناسند.
مرحله دوم زندگي انسان، حيات اجتماعي: حيات اجتماعي دوران بلوغ وجداني فرا مي رسد و زندگي اجتماعي آغاز ميگردد براي آن كه آدمي متمدن باشد و از مزاياي تمدن برخوردار گردد به جمعي از افراد نوع خود بپيوندد با هم تشكيل جامعه دهند در اموري مادي و معنوي با يكديگر اشتراك مساعي نمايند و در پرتو همكاريهاي علمي و عملي مدارج تعالي و ترقي بپيمايد و به كمالي كه لايق آن هستند نايل گردند تمام افراد جامعه به فطرت حب ذات و طبع خود درستي ميل دارند مانند دوران كودكي آزاد باشند غرايز خويش را هر طور كه ميخواهند ارضاء نمايند و تمام خواهشهاي نفساني خود را طبق دلخواه برآورده سازند ولي اين خواسته با زندگي اجتماعي بشر ناسازگار است زيرا آزادي غرايز مايه هرج و مرج است ناامني و اختلال به بار ميآورد قوي به ضعيف زور ميگويد و توانا به حقوق ناتوان تجاوز ميكند واضح است كه در شرايط بي نظمي و هرج و مرج تمدن در معرض خطر و سقوط قرار ميگيرد خلاصه در مرحله دوم زندگي ضرورت تمدن ايجاب ميكند كه اعضاء جامعه كارهاي خود را با مقررات اجتماعي منطبق سازند.
مرحله سوم زندگي انسان حيات انساني: حيات انساني در پرتو تعاليم مربيان شايسته و پاكدل افرادي به مقام كرامت نفس و بزرگواري طبع نايل ميشوند و از تعالي معنوي و سجاياي انساني برخوردار ميگردند اينان خويشتن را در زندگي اجتماعي تنها براي خود نميخواهند بلكه در فكر سايرين نيز هستند به جاي من از ما سخن ميگويند همواره به دگر دوستي و غيرخواهي ميانديشند تا جايي كه قدرت دارند با جوانمردي و علو همت به ياري اين و آن ميشتابند، اين گروه انسان واقعي هستند و عمر عزيزشان با مكارم اخلاق و صفات عالي انسان طي ميشود.
نقش اخلاق
بدون ترديد جوامع انساني به قانون نيازمندند چه بدون قانون اساساً زندگي امانپذير نبوده و هرج و مرج بوجود خواهد آمد بديهي است علاوه بر قوانين جامعه به قوانين جزائي نيز نيازمند است چه بدون در نظر گرفتن مقدمات جزائي ضمانتي براي قوانين وجود نخواهد داشت و باز بايد به اين نكته نيز توجه داشته باشيم كه در پرتو اجراء قوانين به تنهايي نميتوان به زندگي سعادتمند دست يافت. زيرا اجراء قوانين به تنهايي خشك و شكننده است علاوه بر تندي و تيزي عامل پيدايش اصطكاك خواهد بود. اصطكاك گرچه از نظر لغت به معناي برخورد است ولي از نظر علمي معناي كاملتري را دارا مي باشد. وقتي كتابي را روي ميز مي گذاريم بين آن دو اصطكاك به وجود ميآيد برآمدگيهاي يكي در فرورفتگيهاي ديگري فرو رفته، اطصكاك تحقق مي يابد در نتيجه جدا كردن آن دو جسم از يكديگر نيرو و انرژي فوقالعادهاي لازم دارد. دانشمندان كوشيدهاند بوسيله عواملي اين فرورفتگي و برجستگيها را كاهش داده سطح را لغزنده ميسازند تا اصطكاك كمتر شود.
اسلام هم بوسيله قوانين اخلاقي اينكار را انجام داده است تا اصطكاك را از بين ببرد و يا لااقل آنرا كاهش دهد. زندگي در چارچوب قانون منهاي اخلاق زندگي خشك و شكنندهاي است چنانچه در محيط زندگي خانوادگي اگر قرار شود همه با يكديگر بوسيله مقررات و قوانين رفتار نمايند بديهي است زندگي در چنين محيطي سخت و دشوار خواهد بود در حالي كه اگر اخلاق را ضميمه قانون كنيم آن زندگي هم آرامش بخش و لذت بار خواهد بود. گاه ديده ميشود كه خانوادهاي در طول مدت زندگاني خود دائما با يكديگر در جنگ و جدال بودهاند تا دوره حيات و زندگاني آنان انقراض يافته است در جنگ و جدال خانوادگي و مناقشات زن و شوهر و تحقق طلاق و جدائي بديهي است كه در چنن شرايطي هر يك از زوجين دچار هيجان و عصبانيت بوده براي يكديگر ضد و نشان كشيده آماده انفجار ميباشند و گاه كار به لج و لجبازي كشيده شده شوهر از طلاق دادن همسرش خودداري كرده او را آزار و رنج ميدهد و گاه با تندي و خشونت و اهانت او را طلاق داده رشته همسري را ميبرد قرآن در برابر اين دو نوع هيجان و غفلت دستور اخلاقي داده ميفرمايد: يا به نيكي او را نگه دار، يا به نيكي و احسان او را رها ساز. يعني اگر اراده كردي طلاق بدهي اينكار بر اساس لجاجت نباشد و اگر تمايل به جدايي گرفتي نبايد اينكار با تندي و خشونت انجام پذيرد بلكه درصد دو حال پيوند و جدائي از حريم اخلاق نبايد تجاوز كرد.
علم اخلاق
موضوع بحث علم اخلاق انواع صفات انسان و گرايشها و افعال و عضي از انديشههاي كه مربوط به اعمال انسان است ميباشد در اين علم ابتدا به بيان صفات خوب و همچنين صفات بد و گرايشهاي خوب و گرايشهاي بد و افعال خوب و افعال بد و انديشههاي خوبي كه انسان بايد در هنگام انجام اعمال دارا باشد پرداخته مي شود و بعد از بيان شايسته ها و ناشايستهها در جنبههاي مذكور به بيان طريقه اكتساب جنبههاي خوب موارد مذكور و طريقه اجتناب از جنبههاي بد موارد مذكور مي پردازد.
فلسفه اخلاق
در فلسفه اخلاق از اصول موضوعه علم اخلاق بحث ميشود به عبارت ديگر در اخلاق به عنوان مثال از انواع صفات رذيله و فضيله بحث ميكنيم ولي اين امر كه آيا واقعاً خوبي و بدي چه نحو وجودي دارا هستند آيا امور اعتباري هستند يا امور واقعي و اين كه ملاك تصميم كار به خوب و بد چيست مورد بحث قرار ميگيرد.
فلسفه علم اخلاق
در اين علم موضوع خود علم اخلاق است به اين معني كه بررسي مي كنند كه اين علم چگونه بوجود آمده است؟ چه تحولاتي در اين علم ايجاد شده است. و روش مورد استفاده در اين علم عبارت از چيست ؟
ابزارها يا منابع تحقيق در فلسفه اخلاق
از جمله اساسيترين مباحث در مسائل مورد از فلسفه اخلاق بررسي ابزار يا منابع معرفتي است كه ميبايستي در تحليل معيار فعل اخلاقي و يا درك خوبها و بدها بكار برد و بعبارت ديگر بررسي اين سؤال است كه در تبيين معيار فعل اخلاقي و يا درك خوبها و بدها از چه ابزار مصرف ي منبع مصرفي ميبايستي استفاده نمود.
در پاسخ به سؤال مذكور ميتوان گفت ابزارها يا منابعي كه بر اساس آنها ميتوان به سؤال مذكور پاسخ داد عبارتند از 1- شعور2- فطرت3- وجدان4- حس5- عقل نظري6- عقل عملي7- دين
در سطح ابزارها و منابعي كه متذكر شديم تفكيكي بسيار مهم ميتوان مطرح نمود تحت اين عنوان كه ابزارهاي شهود و فطرت و وجدان و عقل عملي به عنوان ابزارهاي معرفي شدهاند كه بدون هيچگونه كنكاشي قادر به درك كمال انسان هستند و چنانچه در سطح درك كمال كاربري هر يك از ابزارهاي فوقالذكر را قبول نكنيم در سطح ديگري تحت عنوان درك خوبها و بدها كاربري هر يك از ابزارها و منابع قابل طرح است. مهمترين سخني كه در اين جا ميتوان مطرح نمود عبارت است از اينكه انسان چگونه ميتواند با فرض پذيرش وجود چنين ابزاري دركي مطمئن باشد كه امري كه به عنوان خوب يا بد مطرح شده است مقتضاي فطرت آن بوده است. در عين حال چنانچه شخصي يقين داشته باشد كه امري فطري او است عمل به مقتضاي فطرت بلامانع است.
وجدان
وجدان در نزد افردي كه آن را پذيرفتهاند و معتقد به وجود چنين ابزاري در نهاد انسانها شدهاند به مفهوم يكي از جنبههاي وجودي انسان است كه انسان بواسطه آن تا در به درك خوبها و بدها ميباشند. اين جنبه از جنبههاي وجودي انسان به عنوان يكي از ابزارهاي درك كننده انسان مطرح شده است كه انسان بواسطه آن قادر به درك خوبها و بدها ميباشد.
اعتبار وجدان در درك خوبها و بدها: بعد از بررسي مفهوم وجدان حال اين سؤال مطرح ميشود با فرض پذيرش وجود چنين ابزاري در نهاد انسان تا چه اندازه مي توان به بيانات اين جنبه از جنبههاي وجودي انسان اعتماد نمود و چه شرايطي ميبايستي تحقق پيدا كند تا انسان مطمئن شود كه امري نداي وجدان اوست و به تعبير ديگر چگونه ميتوان با اطمينان كامل حكم وجدان را مطرح نمود و عدم دخالت امور ديگر در بيان حكم وجدان را اثبات كرد البته چنانچه كسي در موردي يقين به دريافت نداي وجدان پيدا كند عمل بر طبق آن بلامانع است. چهارمين ابزاري كه در بحث مورد نظر به عنوان ابزار درك كننده كمال يا خوبها و بدها مطرح شده است عقل عملي است. در جاي خويش براي عقل تقسيماتي از جنبههاي گوناگون مطرح ساختهاند كه از جمله تقسيماتي كه در اين زمينه مطرح ساختهاند تقسيم عقل به عقل نظري و عقل عملي ميباشد.
عقل نظري به شناخت واقعيات ميپردازد، در مقام هستها و نيستها به كنكاش ميپردازد و در حالي كه عقل عملي به شناخت اموري كه مربوط به عمل يا بايدها و نبايدها ميباشد ميپردازد. نكته قابل توجه اينكه تقسيم عقل به عقل عملي و عقل نظري بر اساس امر مورد درك يا متعلق درك است.
در ميان متفكران عدهاي ابزار فوقالذكر را در درك خوبها و بدها كافي دانستهاند و آن را قادر به درك خوبها و بدها ميدانند كه در جاي خويش بطلان انديشه فوقالذكر به مدد الهي بيان خواهد شد. در پايان به بررسي دو ابزار حس و عقل و منبعي تحت عنوان دين خواهيم پرداخت و كاربري هر يك از آنها در تحليل معيار فعل اخلاقي مورد بررسي قرار خواهيم داد.
حس
ايتدا به بررسي حس در مورد معيار فعل اخلاقي ميپردازيم و سپس ميزان اعتبار آن را بررسي خواهيم نمود. مقصود ما از بكارگيري حس در مورد معيار فعل اخلاقي عبارت است از اينكه تنها از دادههاي علوم تجربي در تفسير كمال انسان استفاده نمائيم به عنوان مثال از تحليلهاي روانشناسي پيرامون جنبههاي گوناگون وجودي انسان ميتوان نام بدر كه چنانچه در تحليل معيار فعل اخلاقي تنها از دادههاي علوم تجربي استفاده كنيم كاربري حس در تحليل كمال انسان آشكار خواهد شد.
اعتبار حس در بررسي معيار فعل اخلاقي: با توجه به نسبت علم و نقص مطلق علم در تحليل جنبههاي وجودي انسان كاربري ابزار حس و تجربه در تحليل معيار فعل اخلاقي ناقص و حس و تجربه قادر به بيان آن نيست.
فلسفه اخلاق از اصول موضوعه علم اخلاق
در واقع فلسفه اخلاق از مبادي تصديقيه علم اخلاق بحث ميكند يعني ماقبل از اينكه در علم اخلاق وارد شويم و ببينيم كدام كار خوبست و كدام بد اين مطلب را به عنوان اصل موضوعي پذيرفتهايم كه كارهاي خوب و بدي داريم و يك ملاكهايي براي تقسيم كارها به خير و شر يا حسن و قبح وجود دارد. در فلسفه اخلاق از همين اصول موضوعه بحث ميشود كه از كجا ما كار خوب و بد داريم؟ و ملاك تقسيم كار به خوب و بد چيست؟ خوب و بدي از كجا ناشي ميشود؟ يك اصطلاح ديگري هست«فلسفه علم اخلاق» كه اخيرا در كلمات غربيها گاهي بكار ميرود. منظور اين است كه خود علم را به عنوان يك موضوع مورد بحث قرار ميدهند اين علم چگونه پيدا شده؟ چه تحولاتي در آن پديد آمده؟ عواملي كه موجب اين تحول شده چه بوده؟ روشهايي كه در اين علم بكار گرفته شده چه روشهايي بوده؟ و احياناً قضاوت درباره اينكه كدام روش صحيح است و كدام روش صحيح نيست اينها را ميگويند فلسفه علم اخلاق. آنچه محل بحث ماست« فلسفه اخلاق» است. علم اخلاق و فلسفه اخلاق از نظر اسلام يكي از مهمترين و شريفترين علوم است و همه ميدانيم كه يكي از هدفهاي بعثت انبياء و مخصوصا پيامبر اكرم(ص) تهذيب اخلاق و تزكيه نفوس بوده است و علماي اسلام هم به مسأله اخلاق توجه خاصي داشتهاند و مربيان اخلاقي در هر عصري كم و بيش بودهاند و طالبان تهذيب نفس را راهنمايي ميكردهاند ولي از نظر بحثهاي علمي مدرن درباره اخلاق متأسفانه كار زيادي نشده بخصوص راجع به فلسفه اخلاق معمولا مسائلي كه مربوط به مبادي يك علم هست بطور مختصر در مقدمه كتاب طرح ميشده اما غالباً عنايت خاصي به غور و بررسي دقائق آن مبادي نميشده بخصوص در مورد فلسفه اخلاق و اصولا كتابهاي علم اخلاق در ميان ما زياد نيست. برعكس كشورهاي غربي عليرغم اينكه خود اخلاق در ميان آنها كم و ضعيف است ولي در ميان دانشمندانشان كتابهاي زيادي در اين زمينه نوشتهاند هم درباره علم اخلاق و هم درباره فلسفه اخلاق و هم درباره فلسفه علم اخلاق. مشكلات و سردرگميهايي كه در فلسفه اخلاق غربي وجود دارد ريشههاي مختلفي دارد. يك دسته از اين ابهامات از اينجا ناشي ميشود كه در تحليل مفاهيم اخلاقي راههاي انحرافي را اتخاذ كردهاند. مفاهيمي كه در علم اخلاق مورد بحث قرار ميگيرد اين مفاهيم چگونه پيدا ميشود، ذهن انسان از كجا با اينها آشنا ميشود كه اين جنبه بحث بيشتر جنبه علمالمعرفه يا شناختشناسي دارد يعني شناخت اين مفاهيم و كيفيت آشنا شدن ذهن انسان با آنها اگر بخواهيم، مسائل فلسفه اخلاق را درست بررسي كنيم مستغني نيستيم از اينكه بحثي درباره پيدايش مفاهيم اخلاقي داشته باشيم. يكي ديگر از ريشههاي ابهامات در مسائل فلسفه اخلاق اين است كه ايا احكام اخلاق انشائي است يا از قبيل قضاياي اخباري است؟ ما ميدانيم كه قضاياي اخلاقي را به دو صورت ميشود بيان كرد: ميتوانيم بگوييم فلان كار خوب است به شكل قضيه خبري و مي توانيم بگوييم بايد اين كار را انجام داد به صورت قضيه انشايي. كلام در اين است كه آيا اصل در مسائل اخلاقي انشاء است يا اخبار؟ اگر اخبار باشد معنايش اين است كه يك نفس الامري براي مسائل اخلاقي هست كه ما آنرا كشف ميكنيم و به آن عالم ميشويم ولي اگر اصل در مسائل اخلاقي انشاء باشد معنايش اين است كه واقعيت و نفسالامري ندارد. با انشاء، انشاء كننده بوجود ميآيد و اعتبار ميشود اين مسأله هم با مسأله قبلي رابطه نزديك دارد و يكي از كليدهاي حل مشكلات فلسفه اخلاق حل اين مسأله است و همينطور يكي ديگر از ريشههاي اصلي ابهامات نشاء پيدايش حكم اخلاقي است كه اين حكم اخلاقي از كجا سرچشمه ميگيرد؟ آيا حاكم در مسائل طبيعت است يا عقل يا جامعه است و يا خدا و يا عامل ديگر؟ پيدا كردن سرچشمه اصلي احكام اخلاقي هم يكي از كليدهايي است كه ميتواند براي حل مشكلات فلسفه اخلاق راهگشا باشد. همينطور يكي ديگر از ريشههاي ابهامات اين است كه قوام حكم اخلاقي چيست؟ وقتي ما ميگوييم فلان كار خوبست براي اينكه خوب بودن را به كاري نسبت دهيم چه چيزهايي را بايد در آن لحاظ كنيم؟ آيا صرفا رابطهاي كه بين كار و نتيجهاش هست را بايد در نظر بگيريم؟ يا اينكه از انگيزههاي فاعل هم بايد آگاه باشيم؟ به آن تعبيري كه خودمان در اصطلاحات فقه و اصول با آن آشنائيم، آيا خير اخلاقي فقط حسن فعلي را اثبات ميكند يا براي اينكه يك كار اخلاقي متصف به خير و فضيلت شود حسن فاعلي را هم بايد در نظر گرفت. آيا نيت فاعل هم در انجام فعل تأثير دارد تا فعل متصف به خوب اخلاقي شود يا في حدّ نفسه صرف نظر از نيّت فاعل ميتواند متصف به فضيلت اخلاقي شود؟ و بالاخره يكي ديگر از ريشههاي اختلاف در اينجا است كه آيا در حكم اخلاقي الزام شرط است يا نه و اگر الزام شرط است چگونه ميبايست با اختيار انسان جمع كرد. از يك طرف فعل اخلاقي فعلي است كه الزام بر انجامش ميشود و از يك طرف بايد اين كار از انتخاب آزادانه انسان سرچشمه بگيرد اين هم مورد بحثهاي زيادي واقع شده است. و همينطور اينكه آيا در فعل اخلاقي ميبايست مجازاتي هم در نظر گرفته شود؟ يعني اگر كار اخلاقي انجام گرفت آيا ميبايست براي كار خوب پاداش و كيفر ندارد؟ و حالا اگر پاداش و كيفري وجود دارد آيا فاعل بايد پاداش و كيفر توجه داشته باشد يا اصلا توجه به پاداش و كيفر براي فعل اخلاقي ضرر دارد و موجب ميشود كه فعل اخلاقي بصورت يك معامله درآيد و از ارزش خود خالي شود؟ اينها يك سلسله مسائل اصولي هست كه در فلسفه اخلاق مطرح است. اما مسأله اخلاقش كه عرض كردم بيشتر جنبه شناخت شناسي دارد و اين را خوشبختانه قبلا در بحثهاي فلسفيمان مطرح كرده بوديم و توضيحاتي در اين زمينه داده بوديم كه قضيه اخلاقي وقتي به صورت اخبار مطرح ميشود از يك موضوع و محمولي تشكيل ميشود موضوع قضاياي اخلاقي معمولا يك عناوين انتزاعي هستند و اگر مفاهيم اوليه هر موضوع قرار گيرد باز براي اثبات حكمش واسطهاي ميخورد بايد يك عنوان انتزاعي واسطه شود تا آن حكم ثابت شود مثلا در اخلاق ميگوييم عدالت خوب است، عدالت يك ماهيت خارجي نيست، عدالت يك عنوان انتزاعي است و عبارت از اين است كه انسان كار را بجاي خودش انجام دهد. حق هر كسي را به او بدهد، بر خلاف حق رفتار نكند. اين عنوان «دادن حق هر كسي» يك واقعيت عيني نيست. ما بايد چند چيز را در نظر بگيريم و اين مفهوم را از آن انتزاع كنيم. براي انتزاع اين عنوان ماهيت خود فعل دخالتي ندارد، عدل ممكن است سخني باشد كه كسي ميگويد اگر آدم به يك صورتي حرف بزند عدل است و به صورت ديگري ظلم است. ممكن است رفتاري باشد كه از انسان سر ميزند كه به يك وجه عدل و به صورت ديگر ظلم است. سيلي زدن به صورت بيگناهي ظلم است ولي اگر به عنوان قصاص باشد عدل است، خود آن يك حركت است، نه عدل است و نه ظلم، بايد چيزهاي ديگر لحاظ كرد و با آنها مقايسه كرد تا اين عنوان از آن انتزاع شود آنوقت تازه موضوع يك مسأله اخلاقي ميشود. حالا ممكن است گاهي يك امر عيني هم متصف به حسن و قبح اخلاقي بشود ولي اگر دقت كنيم ميبينيم آن جا هم آن امر عيني از آن جهت كه مصداق يك عنوان انتزاعي است محكوم يك حكم اخلاقي قرار ميگيرد.
دانشگاه آزاد اسلامي واحد ابركوه
موضوع تحقيق
اهميت علـم اخلاق
استـاد
سركار خانم رضائيـان
تهيه كنندگان
مريم موسـوي _ فرشته زارعـي
آذر ماه 84
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه.......................................................................................................................................1
اهميت علم اخلاق....................................................................................................................2
هدف و فايده علم اخلاق..........................................................................................................3
نياز به مربي...............................................................................................................................4
فلسفه اخلاق.............................................................................................................................6
حوزه بحث پيرامون بحث اخلاق...............................................................................................6
اخلاق از ديدگاه مذاهب و مكاتب............................................................................................7
نظر برخي از دانشمندان در زمينه حسن و قبح عقلي....................................................................8
نظريات دانشمندان درخصوص حسن و قبح شرعي....................................................................9
اخلاق از ديدگاه برخي از فلاسفه............................................................................................10
اخلاق رواقيون.......................................................................................................................11
ديدگاه كانت درخصوص عقل عملي و عقل نظري.................................................................12
حاج ملاهادي سبز واري و عقل عملي و نظري........................................................................13
انسان در ميان مخلوقات استثنائي است.....................................................................................14
نقش اخلاق............................................................................................................................18
علم اخلاق.............................................................................................................................20
فلسفه اخلاق...........................................................................................................................20
فلسفه علم اخلاق....................................................................................................................20
ابزارها يا منابع تحقيق در فلسفه اخلاق.....................................................................................21
وجدان...................................................................................................................................21
حس......................................................................................................................................23
فلسفه اخلاق از موضوعه علم اخلاق.......................................................................................23
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶ ساعت 18:7 توسط ابوالفضل شفیعی(شهاب)
|