مقدمه:

درمکتب تشيع ، امامت يکی از ارکان و اصول دين ، و اعتقاد به آن همسنگ اعتقاد به توحيد ، نبوت و معاد است. امامت در عقيده شيعی ، امتداد همان رسالت پيامبر (ص) محسوب می شود ، چنانکه امام معصوم همه وظايف پيامبر (ص) جز نبوت اورا – بر عهده دارد و به انجام اين وظايف اقدام و قيام می نمايد.

در مکتب تشيع مقام امامت يک منصب الهی است ، و شيعه معتقد است امام بايد از جانب خدا نصب و تعيين شود ، و خدای متعال مقام امامت و رهبری را به او عطا فرمايد.

ممکن است چنين تصور شود که بحث درباره امامت و خلافت ، و اينکه پس از پيامبر (ص) چه کسی می بايست زمام امور مسلمين را به دست گيرد، يک بحث تاريخی است و جز از جنبه تاريخی نتيجه ای ندارد، ولی بايد توجه داشت که امامت ابعاد گوناگونی دارد و اگر زمان يک بعد آن سپری شده باشد بررسی ابعاد ديگر آن هم اکنون نيز مفيد و سازنده است و از ميان اين ابعاد ذيلا به دو بعد اشاره می شود :

1- بحث درباره امامت ، بحث در ماهيت حکومت اسلام و شيوه فرمانروائی پس از درگذشت پيامبر (ص) تا عصر حاضر است و چنين بحثی بسيار مفيد و سازنده است و با سرنوشت ما کاملا ارتباط دارد.

2- پس از درگذشت پيامبر (ص) ، مرجع اخذ احکام و پناهگاه امت در مشکلات فکری و عقيدتی کيست و مردم در اين مسائل به کدام مقام بايد مراجعه کنند؟ آيا امت می تواند اصول و فروع خود را از هر يک از صحابه پيامبر (ص) اخذ کند؟ يا بايد خود پيامبر گرامی در اين موارد پناهگاهی معصوم و مطمئن برای امت تعيين کرده باشد.

ما معتقديم که هر گونه بحث به گونه ياد شده نه تنها زيانبخش و اختلاف آفرين نخواهد بود ، بلکه گامی در راه وحدت اسلامی و يکپارچگی جامعه محسوب خواهد شد. هر گاه انديشمندان هر گروه مسائل مورد اختلاف را دور از هر نوع مجادله و عوامفريبی تشريح کنند بسياری از تهمت ها و دروغ ها و سوء ظن ها و بدگمانی ها از بين می رود و سيمای حقيقت با روشنی جلوه گر می شود.

 

چرا برای شاخت امام کاوش کنيم:

کاوش برای شناخت امام بدين جهت واجب و لازم است که حداقل هر کس اين احتمال را می دهد که خدای متعال برای رهبری مردم پس از پيامبر (ص) شخصی را تعيين و اطاعت او را واجب کرده باشد. با اين احتمال ، به حکم عقل موظفيم پيرامون آن به کاوش بپردازيم و او را شناسايی کنيم ، زيرا اگر در اين وظيفه مسامحه کنيم ، و چنين شخصی وجود داشته باشد و ما او را نشناخته باشيم معذور نخواهيم بود. پس الزام عقلی و وجدانی داريم که به دنبال اين احتمال را بگيريم تا يا به نفی و يا اثبات آن برسيم.

همين بيان ، در لزوم کاوش برای شناخت پيامبر (ص) بلکه لزوم کاوش از وجود خدا نيز جاری است و هيچکس معذور نيست که در برابر اين گونه مسائل بي تفاوت بماند و بايد برای هر يک از اين پرسش ها پاسخ داشته باشد :

1- صاحب اين جهان و آفريننده آن کيست؟

2- زندگی و حيات ، به طور کلی عالم هستی پوچ و لغو باطل و نااميد کننده است يا با محتوی بر حق و اميد بخش و در مسير بقا و کمال است؟

3- خدا بندگان را با همه نيازی که به هدايت و راهنمائی دارند چگونه هدايت کرده است؟ آيا به همان هدايت های عقلی و فطری اکتفا نموده ، يا علاوه بر آن پيامبرانی را با برنامه های اعتقادی و اخلاقی و عملی برای هدايت آنان فرستاده و با اين کار لطفش را بر آنان کامل کرده است؟

4- آيا برای رهبری بعد از پيامبر (ص) ، افرادی را معين کرده است؟ و اگر معين کرده افراد تعيين شده چه کسانی هستند؟

اين پرسش ها خود به خود برای هر انسانی مطرح می شود گر چه کسی او را متوجه به اين سوالات نکند.علاوه بر اين در مورد لزوم شناخت امام قرآن و احاديث نيز دلالت و صراحت دارند ، قرآن کريم می فرمايد : ( يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منکم ) ای کسانی که ايمان آورده ايد خدا را اطاعت کنيد و پيامبر (ص) و (اولی الامر) را اطاعت کنيد.

 

تعريف امامت:

در تعريف امامت گفته اند : (امامت ، خلافت و جانشينی پيامبر (ص) در نگهداری دين و حفظ حوزه مسلمين است).

و يا (امامت ، رياست کلی الهی به نيابت از رسول خدا در امور دين و دنيای مردم است).

برای توضيح ونيز تکميل تعريف لازم است مطلب را قدری گسترده تر بيان کنيم :

امامت در زبان عربی به معنای پيشوائی و رهبری است ، کسی که پيشوا و رهبر جمعيتی باشد و از عمال و افکارش پيروی نمايند و به زبان تازی امام ناميده می شود ، امام جماعت را بدان جهت امام می نامند که مامومين به او اقتدا می کنند و درنماز از اعمال و گفتار و حرکاتش پيروی می کنند و در اين معراج روحانی او را پيشوا و مقتدای خودشان قرار می دهند.

بنابراين لفظ امام و پيشوا را نمی توان به هر رئيسی اطلاق کرد. بلکه در صورتی می توان اين عنوان را به معنای حقيقی آن در مورد کسی به کار برد که او علاوه بر علم و آگاهی کامل و الهی و دستور دادن و راهنمائی کردن ، در عمل کردن به کارهای نيک و اوامر الهی نيز پيشرو باشد و ملت را هم قولا و هم عملا رهبری کند و نه فقط قولا.

پس بايد گفت : امام کسی است که از طرف خدا و رسول خدا (ص) برای زمامداری و رهبری و راهنمائی مردم در تمام امور دينی و دنيوی تعيين شده باشد و او بايد از علم و دانش کافی برخوردار بوده و در انجام ماموريت خود فقط به دعوت و راهنمائی لفظی اکتفا نکند بلکه عملا امام و مقتدای مردم باشد.

نياز به امام:

دليل اول : به عقيده شيعه لطف و مهر گسترده خدا و نيزحکمت بی انتهای او ايجاب می کند که پس از پيامبر (ص) نيز مردم را بی رهبر ننمايد ، يعنی همان فلسفه ای که بعثت پيامبر (ص) را ايجاب می کند ، بی کم و زياد حکم می کند که پس از پيامبر (ص) امامی باشد تا بنيان آن همه زحمات رسول خدا (ص) از هم نپاشد و مردم را رهبری نمايد.

دليل دوم: هيچ اداره يا موسسه يا سازمانی از سرپرستی درستکار که به امور و مسائل آن کاملا بينش و آگاهی داشته و بتواند نگهبان امور آن باشد و نيروهای مختلف آن را در صراط اهداف وجودی آن سازمان مدريت کند و پيش ببرد و به نتيجه رساند ، بی نياز نيست ، و بدون مدير و سرپرست هيچ سازمانی نه تنها به نتيجه نمی رسد که حتی نمی تواند دوام بياورد.

دليل سوم : از ابتدای تاريخ بشريت تا کنون در همه جوامع کوچک و بزرگ و مترقی و غير مترقی ، هرگز هيچ مجتمعی بدون زمامدار و سرپرست نبوده است و هر جا جامعه ای تشکيل يافته است زمامدار و سرپرستی (خوب يا بد ، عادل يا ستمگر) برای خود داشته است. حتی در اجتماعات کوچک خانوادگی که بيش از چند نفر عضو ندارد همين روش عملی بوده است. و اين حاکی از آن است که انسان با فطرت خدادادی خود بدون ترديد ادراک می کند که هر جامعه نيازمند به سرپرست و زمامدار می باشد ، و از آن جهت که اسلام يک آيين فطری است و خدای متعال قوانين آن را در رابطه با نياز های فطری انسان تشريع فرموده و خود در قرآن کريم می فرمايد :

(فاقم وجهک للدين حنيفا فطره الله التی فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذالک الدين القيم).

با اين تقرير در می يابيم که ممکن نيست در دين مقدس اسلام که يک دين فطری است مساله زمامدار و سرپرست جامعه اسلامی مسکوت مانده باشد ، و مردم را در چنين موضوع مهمی که در فطرت آنان ريشه دارد در حيرت و گمراهی گذاشته باشد ، و اين خود دليل روشنی است بر آنکه بدون ترديدخداوند برای رهبری و سرپرستی جامعه اسلام پس از پيامبر (ص) افرادی را تعيين کرده است ، و مصداق آن جز امامان معصوم عليم السلام افراد ديگری نمی توانند باشند.

دليل چهارم : دليل چهارم = قانون هدايت عمومی. يکی از براهين لزوم بعثت پيامبران ، برهان هدايت عمومی است. توضيح آن اين است که خدای متعال همه آفريدگان خويش را به سوی رشد و کمال نهايی آنان هدايت می کند ، منتها در غير زندگی عملی انسان اين هدايت جبری است.

دليل پنجم : علت ديگر ارسال پيامبران و تشريع اديان ، مساله اتمام حجت است. يعنی چون انسان به جهت حريت و اختياری که دارد در برابر خدا مسئول است و در آخرت به همه اعمال او رسيدگی شده و پاداش و کيفر می بيند ، برای آنکه به هنگام حسابرسی و حضور در محضر عدل الهی عذری نداشته باشد ، خداوند با ارسال پيامبران و کتب آسمانی و تشريع قوانين بر انسان ها اتمام حجت می کند تا مبادا به هنگام حساب بگويند : ما نمی دانستيم ، اگر کسی را می فرستادی و راه هدايت را به ما نشان می دادی مطابق دستورات تو عمل می کرديم.

دليل ششم : هدف غايی نفس انسانی نيل به کمالات ماورائی و اتصال به عالم غيب و تخلق و اخلاق است ، خدای متعال کشش و ميل به سوی اين هدف را در فطرت انسان قرار داده و اگر هوی و هوس و شهوت های زمينی انسان مانع نشود ميل فطری هر انسان وصول به اين کمال است. طريق وصول به اين کمال همان (صراط مستقيم) است که درجات و مراتبی دارد ، هر مرتبه ای فوق مرتبه ناقص تر قرار گرفته است و ميان مراتب آن پيوند و اتصال ناگسستنی است. اگر دقت شود در واقع راه و رهرو در اين جا يکی بيش نيست که به اعتباری راه و به اعتباری رهرو ناميده می شود.

چنين فرد برگزيده ای در اصطلاح شرع (امام) ناميده می شود. امام فرد کاملی است که به تمام عقايد حقه الهيه معتقد و به تمام اخلاق و صفات نيک آراسته است و همه کمالاتيکه از جانب خدای متعال افاضه شده است و ممکن است در افراد تحقق يابد در شخص او فعليت يافته است.

از شهاب الدين سهروردی در کتاب حکمت اشراق نقل شده که می گويد : (لا يخلوا العالم منه ....) يعنی (عالم خالی از امام و خليفه نخواهد ماند ، و او آن کسی است که ارباب مکاشفه و مشاهده او را قطب می گويند و رياست زمامداری و اختيار دين و دنيا با اوست گرچه در نهايت ناشناسی و برکناری از دخالت در امور باشد ، و اگر سياست بندگان به دست او باشد روزگار نورانی خواهد بود ، و اگر زمان از مدير و مدبر الهی خالی بماند يعنی دست تصرف و اداره او در امور باز نباشد تاريکی ها بر جهان حکم فرما می شود).

 

امامت در قرآن:

(و اذ ابتلی ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذريتی قال لا ينال عهدی الظالمين)

هنگامی که خدا ابراهيم را با حقايقی امتحان کرد و او آن ها را به اتمام رساند ، به او گفت : توحيد را به مقام امامت و پيشوايی مردم ارتقا خواهم داد. ابراهيم گفت : از فرزندانم نيز (بدين مقام نايل شوند) خدا (پذيرفت و) فرمود : عهد امامت به ستمکاران نمی رسد (يعنی شامل آن افرادی از نسل توحيد که آلوده به ستم و گناه شوند نخواهد بود).

از آيه مذکور چند مطلب استفاده می شود :

1- در احراز مقام امامت استعداد ذاتی و صفا و نورانيت باطنی لازم است ، و هر کس نمی تواند بدان مقام شامخ مفتخر گردد ، و به همين جهت حضرت ابراهيم وقتی با چشم باطن ملکوت آسمان و زمين را مشاهده نمود و به مرتبه يقين رسيد و به واسطه ابتلا به آتش نمرود و داستان ذبح اسماعيل و چيزهای ديگر مورد آزمايش و امتحان قرار گرفت و قابليت او به اثبات رسيد از جانب خدا به او وحی شد که توحيد را به مقام امامت ارتقاء می دهيم.

2- از آيه استفاده می شود که امامت حضرت ابراهيم غير از مقام نبوت او و عاليتر از آن بوده است ، زيرا اين خطاب و ارتقاء او به مقام امامت در اواخر عمر حضرت ابراهيم واقع شده است و در آن هنگام بدون شک آن حضرت مقام نبوت را داشته است ، و با اينکه پيامبر بود مورد امتحان های سخت قرار گرفت و آنگاه که لياقت ذاتی او به اثبات رسيد به وی مسئوليت مقام امامت داده شد ، پس معلوم می شود امامت او عاليتر از مقام نبوتش بوده است.

3- از آيه می فهميم گاهی نبوت و امامت در يک نفر جمع می شود ، چنان که در ابراهيم عليه السلام جمع شد.

4- از آيه استفاده می شود يکی از شرايط امامت اين است که از گناه و معصيت معصوم و در امان باشد. زيرا آيه دلالت دارد بر اين که هر کس به ستم آلوده باشد لياقت مقام امامت را ندارد و بدون شک هر کس مرتکب گناه شود و به نفس خويش ظلم کرده ، ستمگر شمرده می شود.

5- امامت يک عهد و پيمان الهی است که با جعل و انتخاب و نصب از طرف خدا اثبات می شود و در اختيار مردم نيست.  

 

امام در اصطلاح قر آن و حديث:

هنگاميکه در قرآن و نهج البلاغه و ساير احاديث و روايات امامت بدون قرينه ای ذکر شود مقصود مقامی است که خدا به بعضی از بندگان شايسته خود که انسان برترند عطا می کند و دارندگان اين مقام کارگزاران خدا و نگهبانان امر و شرع خدا ، و گواهان بر خلق خدا و دست پروردگان عنايت خدا هستند.

امامان نجوم آسمان هستند که هر زمان يکی از آن ها از دنيا برود ديگری قائم مقام او می شود. اگر سخن بگويند حق و راست می گويند و اگر سکوت کنند کسی بر آنان پيشی نمی گيرد. درهای حکم و حکمت خدا در اختيار امام است. امام حيات علم و مرگ جهل است. امام از حق و قرآن جدا نمی شود و قرآن و حق از امام جدا نيستند. امامان ارکان اسلام و پناهگاه مردم می باشند ، حق به واسطه آنان به نصاب و معيار خود قرار می گيرد.

ابعاد و نواحی شخصيت امام بسيار است ، و به اعتبار هر بعدی لقب خاصی دارد. يکی از القاب او (خليفه الله) است به اعتبار اين که از سوی خدا تعيين شده است ، و لقب ديگر او (ولی الله) است که در اين تعبير بيشتر نظر به وسعت و گسترش اختيارات و توسعه منطقه نفوذ امر او و اولويتش بر اموال و نفوس و جهات ديگر است ، ولقب ديگر او (وصی رسول الله) است که در اين اطلاق جنبه اختصاص او به پيامبر (ص) و برگزيدگی او برای امور مربوط به پيامبر (ص) و محرميت او به اسرار و ماموريت های خاص و پاسداری از امانات مهمة الهيه در نظر گرفته می شود.

 

نقش امام در تربيت معنوی انسان ها :

زندگی پيامبر (ص) و کردارهای او نمايشگر راستين برنامه های اساسی اسلام  است. او هم راهبر سياسی و هم زمامدار جامعه مسلمانان بود و هم با پيک وحی ، احکام و قوانين اسلامی را از سوی خدا در يافت می نمود و در قلمرو حکومت اسلامی به کار می بست.

آنچه امروز در تمدن بشری تا حد زيادی به دست فراموشی سپرده شده و روز به روز نتيجه های پليد آن به چشم می خورد همين مساله است : (از خاطر بردن انسانيت و معنويت و آخرت) ، اما اسلام به اين مهم توجه ويژه دارد و پيشوايان اسلام پيوسته اساس ايده خويش را بر همين تربيت معنوی انسان ها قرار می دادند.

بيشتر مردم از حقيقت (جوهر والای انسانی) خويش غافلند ، چرا که چنان لطيف و دقيق است که جز به چشم روشن بينان نمی آيد.

 

هدايت به امر:

از وارسی آيات قرآن در زمينه امامت و هدايت درمی يابيم که معمولا در موارد بسياری پس از ذکر کلمه امامت کلمه هدايت به امر نيز به عنوان تفسير و توضيح ذکر شده است.

رسيدن به مقام امامت و هدايت به امر صلاحيت و قابليت ذاتی می خواهد و شرايطی دارد که به دو شرط ان در اين آيه اشاره شده است :

1- کسی قابليت احراز مقام امامت و هدايت به امر را دارد که در مقابل حوادث و پيش آمد های دشوار صبر وبردباری کند و از عهده امتحان های الهی بر آيد و نيز در معاصی صبر داشته باشد و از ارتکاب آن خودداری کند و در انجام واجبات بردبار و با استقامت باشد و آن ها را به جای آورد ، و خلاصه کاملا بر نفس خود مسلط باشد.

2- تا شخص به مرتبه يقين نرسد و با حقايق عالم غيب مرتبط نگردد و با چشم دل ملکوت و باطن جهان هستی را مشاهده نکند به مقام امامت و ولايت نائل نمی گردد و از جانب خدا به پيشوائی مردم برگزيده نمی شود.

امام گذشته از آموزش احکام و هدايت ظاهری و ولايت و هدايت باطنی نيز دارد. يعنی از راه باطن دست انسان هايی که استعداد وسزاواری دارند می گيرد و به سوی کمال سوق می دهد. اين هدايت چون بر اساس فيض معنوی و مقام های باطنی انجام می شود (هدايت به امر) ناميده می شود.

 

علم امام:

امام بايد تمام احکام و قوانين دين را که برای سعادت دنيوی و اخروی مردم ضرورت دارد بداند. به اخلاق نيک و صفات زشت عالم باشد ، عقايد صحيح ودرست را بداند ، عقيده های باطل و بی اساس را بشناسد ، به طور کلی بايد آنچه را که دانستن آن ها برای ارشاد و هدايت انسان ها و اداره امور دنيوی و اخروی آنان لازم است را بداند و از جميع قوانين و احکامی که از جانب خدای متعال نازل شده با اطلاع باشد.

امام چون رهبر و پيشوای دين و دنيای انسان ها است بايد برنامه های لازم را در اختيار داشته باشد تا بتواند مشکلات دينی و اجتماعی آنان را حل کند و مسائل حلال و حرام را در اختيارشان قرار دهد ، و با بهترين طرز ممکن جامعه انسان را به سوی هدف خلقت و کمال انسانيت رهبری نمايد.

ممکن نيست مردم در يکی از امور مربوط به ديانت محتاج شوند ولی امام از حل آن عاجز بماند وبه کليد آن دسترسی نداشته باشد ، زيرا وجود امام برای همين جهت ضرورت داشت که بتواند مشکلات دينی امت را حل کند و راه عذر و بهانه را مسدود سازد.

 

عصمت امام:

شيعيان عصمت را يکی از شرايط امامت می دانند و غير معصوم را برای احراز مقام امامت صالح نمی داند.

عصمت عبارت است از يک نيروی فوق العاده باطنی و يک صفت نفسانی که در اثر مشاهده حقيقت جهان هستی و رويت ملکوت باطن عالم وجود ، حاصل می شود اين نيروی فوق العاده غيبی در هر کی وجود پيدا کرد از همه گناهان و خطاها معصوم خواهد بود.

البته واضح است که معصوم اگر چه مرتکب گناه و معصيت نمی شود و مصونيت دارد ، اما چنان نيست که اصلا قدرت بر انجام معصيت نداشته باشد و در اطاعت پروردگار جهان مجبور باشد بلکه معصوم نيز مانند ساير بندگان از آزادی عمل و اختيار کاملا برخوردار است و هيچ گونه جبر و الزامی ندارد. او هم مانند ساير مردم می تواند مرتکب گناه شود ليکن چون به عمق جهان هستی نائل شده و به وسيله چشم باطن حقيقت عالم وجود را مشاهده کرده است و به نيروی فوق العاده غيبی که در وجودش نهاده شده عوامل گناه و خطا در او شکست خورده و بلا اثر مانده است ، از روی اراده و اختيار از گناه و معصيت بيزار است.

طبق اطلاعات قرآن شريف ، ظلم را می توان بر سه نوع تقسيم نمود :

اول : ظلم بنده نسبت به خدا ، بزرگترين ظلم ها کفر و شرک و نفاق است.

دوم : ظلم انسان بر انسان ديگر ، قرآن می فرمايد :

(انما السبيل علی الذين يظلمون الناس و يبغون فی الارض بغير الحق اولئک لهم عذاب اليم)

يعنی راه تعرض بر عليه کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمين به ناحق سرکشی می نمايند ، برای آن ها عذابی دردناک است.

سوم : ظلم انسان بر نفس خودش ، قرآن می فرمايد :

 (فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات)

يعنی بعضی از مردم به نفس خود ستم می کنند و بعضی معتدلند و گروهی از آن ها به نيکی سبقت می گيرند.

خدا انسان را برای سعادت و کمال آفريده و طريق وصول به اين هدف را که همان قوانين و برنامه های شريعت است در اختيارش قرار داده ، پس هر کس از صراط مستقيم ديانت عدول کند و از حدود الهی تجاوز نمايد بر نفس خويش ستم کرده و ظالم شمرده می شود.

ظلم در قرآن به اين سه معنا اطلاق شده است ولی با دقت بيشتر می توان گفت : در نوع اول و دوم نيز ظلم به نفس صدق می کند زيرا در تمام موارد سه گانه ، در واقع انسان بر خودش ستم نموده است.

به هر حال مردم چهار دسته اند :

الف) کسانی که همه عمر مرتکب خلاف و معصيت می شوند و هميشه ظالمند.

ب) کسانی که دز ابتدای عمر مرتکب گناه می شوند و ظالمند ولی بعدا توبه کرده و راه صحيح را پيش می گيرند.

ج) کسانی که در ابتدای عمر گناه نکرده اند اما بعدا گمراه شده و در اواخر عمر مرتکب گناه و ظلم می شوند.

د) کسانی که در سراسر عمرشان گناه نمی کنند و به طور کلی دامنشان به گناه و شرک و ظلم آلوده نمی گردد.

 

 

افضليت امام :

برخی از اهل تسسنن می گويند : لازم نيست امام از همة افراد امت کاملتر و فاضلتر باشد ، بلکه امکان دارد در بين ملت فرد يا افرادی باشند که از جهت علم و تقوی و ساير فضائل انسانيت کامل تر از امام باشند در عين حال فرد ناقص تر به امامت انتخاب شود ، برای اثبات گفتارشان به داستان خلافت خلفای ثلاثه استدلال نموده و می گويند : با اين که علی عليه السلام از حيث فضائل کامل تر از ديگران بود در عين حال آن ها خليفه شدند ، و يکی از بزرگان اهل تسنن در خطبه کتابش نوشته است : (الحمد لله الذی قدم المفضول علی الافضل) يعنی سپاس خدائی را که مفضول را بر فاضل تر يعنی علی عليه السلام مقدم داشت.

حضرت رضا عليه السلام در حديثی می فرمايد : امام از گناهان پاک و از عيوب منزه است ، مخصوص به علم و معروف به حلم است ، سبب نظم دين و عزت مسلمين و ناراحتی منافقين و هلاکت کافرين می باشد. امام يگانة عصر خود بوده و کسی به پای او نمی رسد. عالمی مانند او پيدا نمی شود و مثل و نظيری ندارد ، بدون تحصيل و طلب (از راه های عادی) تمام فضائل به او عطا شده است و به تمام فضائل و کمالات آراسته است .....

 

انتخاب امام    :

به اعتقاد شيعه انتخاب امام از مردم ساخته نيست و نمی توانند در چنين موضوع مهمی دخالت نمايند و خدا تنها کسی است که به وسيله پيامبر (ص) امام را تعيين و به مردم معرفی می کند.

امام بايد معصوم باشد ، از گناه و خطا و اشتباه و نسيان صد در صد مصونيت داشته باشد. چون حافظ و نگهبان دين است بايد تمام احکام و قوانينی را که از جانب خدای متعال به پيامبر (ص) نازل شده است را بداند ، علم امام از علوم متعارف و معمول نيست و از راه های عادی به دست نيامده تا خطا در آن راه يابد ، علم الهی و نيروی عصمت را خدای متعال به کسی که برای امامت نصب می فرمايد عطا می کند. پس مردم نمی توانند در تعيين امام دخالتی داشته باشند و فقط خدای متعال می تواند سزاوار اين مقام را انتخاب و شئون لازم را به او عطا نمايد و او را به مردم معرفی نمايد.

پس امام معصوم را به سه طريق می توان شناخت :

1- پيامبر (ص) که با جهان غيب ارتباط دارد او را تعيين کند.

2- امام قبلی که خودش نيز معصوم و در ارتباط با جهان غيب است او را معرفی نمايد.

3- برای اثبات مقام عصمت و امامت خود معجزه ای که گواه صدق ادعای او باشد بياورد.

 

 

نتيجه :

خوانندگان عزيز از نگاهی اجمالی به اين تحقيق می توان يافت که آيا رهبری در اسلام اصل است يا فرع راه دور نرويم توحيد زمانی توحيد است که حاکم جامعه رهبری معصوم باشد وگرنه به جای توحيد طاغوت ها سبز می شوند نبوت و قانون انبياء و زمانی پا برجاست که رهبری معصوم آن ها را حفظ کند وگرنه قانون های آسمانی با خرافات و تحريف و بدعت ها و سليقه های شخصی مخلوط و وحی آسمانی از اعتبار می افتد.

توجه به معاد و آشنايی با مسائل ملکوتی معاد هم جز از طريق امام ممکن نيست اگر از عقل خود کمک بگريم می فهميم که جامعه بدون قانون و رهبر مساوی با جنگل است و هر يک از قانون و رهبر قابل جدا شدن از يکديگر نيستند و بدينوسيله مسئله رهبری و امامت و نقش آن در نظام جامعه و حفظ استقرار قانون جای هيچ گونه ترديد و گفت و گوئی نيست.

 

 

منابع و مآخذ

1- امامت ، محسن قرائتی ، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم).

2- امامت در چند درس ، رضا استادی ، انتشارات هجرت.

 

مطالب اين تحقيق با استفاده و اقتباس از نوشته های مرحوم علامه طباطبايی و اساتيد محترم و حجه الاسلام آقايان ابراهيم امينی و لطف الله صافی و جعفر سبحانی در بخش امانات تنظيم شده است.