فيثاغورث
فيثاغورث
فيثاغورث در سال ۵۷۰ پيش از ميلاد در جزيره ساموس از توابع ايونيا به دنيا آمد. وى كه مايل بود در علوم رياضى مهارت پيدا كند، فكر كرد بهتر آن است كه به برجسته ترين استادان زمانه يعنى به راهبان مصرى مراجعه كند. وقتى به مصر رسيد كارها بر وفق مراد پيش نرفت. راهبان با وجود اين كه فيثاغورث مورد توجه فرعون بود رياكارانه گفتند كه شايستگى آموزش چنين شاگرد نخبه اى را ندارند! و او را به راهب ديگرى معرفى كردند كه او نيز چنين جواب مشابهى به وى داد. همين راهبان فيثاغورث را وادار به كارهاى طاقت فرسايى كردند اما آنها از نيروى تحمل وى آگاه نبودند. فيثاغورث با تحمل همه سختى ها تمام موانع را از سر راه برداشت و بالاخره تحسين آزاردهندگان خود را برانگيخت و آنها ناگزير شدند او را چون برادرى بپذيرند. تجربه مصر كه به پايان رسيد فيثاغورث دانش اندوزى خود را با سفر به دور دنيا كامل كرد. بعضى او را در مورد ستاره شناسى شاگرد كلدانى ها، بعضى ديگر در مورد منطق و هندسه شاگرد فنيقى ها مى دانند. وى پس از اتمام تحصيلاتش به كشور خود بازگشت و تحصيلدار حاكم خودكامه ساموس در قرن ششم پيش از ميلاد شد. اين حاكم بيشتر به دزدان دريايى شباهت داشت تا به يك پادشاه. كشتى هاى جنگى او هر كشتى را كه جرات مى كرد به سواحل يونان نزديك شود، مصادره مى كردند كه چنين اقدامى با روحيه فيثاغورث كه به شدت پايبند به اخلاق بود سازگارى نداشت. چهل ساله كه شد تصميم گرفت به دريا بزند و خود را به كورنت برساند. شيوخ شهر از او دعوت كردند كه به جوانان حكمت بياموزد و او هم طبق معمول از اين فرصت بهره گرفت و يك گروه ۳۰۰ نفرى شاگرد براى خود تدارك ديد تا از اين طريق اعتبار و قدرتى به هم بزند. او در واقع يك فرقه ايجاد نمود و مقررات خاصى را بر آن حاكم كرد. استاد هر شب سخن مى گفت و مردم از چهار سوى جهان براى شنيدن سخنانش گردهم مى آمدند ولى او خود را به كسى نشان نمى داد. در نهان و از پشت پرده سخن مى گفت. اگر كسى تصادفاً موفق مى شد او را مخفيانه ببيند تا آخر عمر به آن فخر مى كرد. چهره اش نورانى بود. لباس سفيدى مى پوشيد و بسيار نرم خو بود. شاگردانش موقعى او را مى ديدند كه سابقه پنج سال تحصيل نزد او داشته باشند. فيثاغورث و پيروانش در مجموع قصد نداشتند نشانى از خود برجاى گذارند. فيثاغورث همنوعانش را به دو گروه تقسيم مى كرد؛ دانش پژوهان (رياضيدان ها) و شنوندگان كه اين گروه فقط حق داشتند گوش بدهند.
شاگردان وى در خصال طبيعى او غلو مى كردند و او را از نژاد جداگانه اى مى دانستند. هنگام صحبت هرگز نام او را به زبان نمى آوردند و ترجيح مى دادند عبارت «اين مرد» را به كار برند. فيثاغورثى ها خود نيز تلاش نمى كردند كه محبوبيتى داشته باشند. جز به هم مسلكان خود با كسى دست نمى دادند و پيوسته مى كوشيدند كه احكام خود را به همه تحميل كنند. اما تمام اعمال صاحبان قدرت را مى توان ناديده گرفت و بخشيد جز اين ادعا را كه مى خواهند همنوعان خود را هر طور شده و به هر قيمت، اصلاح كنند.
در اين بين يك حزب ضدفيثاغورث در كروتون در جريان تاسيس بود. جوانى، از يك خانواده شريف اما با خلق و خويى خشن به نام كولون اين جناح مخالف را رهبرى مى كرد. او كه درخواست ورودش به باشگاه فيثاغورثى ها رد شده بود از آن پس لحظه اى آرام نگرفت تا راهى براى انتقام جويى پيدا كند. يك شب گروهى از اوباش به سركردگى خود او مركز تجمع فيثاغورثى ها را محاصره كردند و هنگامى كه از فراخواندن فيلسوف به خارج از اين مركز نتيجه نگرفتند، خانه را به آتش كشيدند. آرخوس شاگرد ارسطو معتقد است فيثاغورث به يك معبد پناه برد و آنقدر آنجا ماند تا از گرسنگى مرد.
روزى حاكم خودكامه فيليوس از فيثاغورث پرسيد: «تو كه هستى؟» او گفت: «من يك فيلسوف هستم» و بدين ترتيب براى نخستين بار اين واژه به كار رفت. اگر چه فيثاغورث نخستين فيلسوف تاريخ است كه اين عنوان را به خود اختصاص داد ولى مكتبى تاسيس كرد كه به علت قدرت طلبى او به زودى به يك فرقه سياسى تبديل شد. وى بنيانگذار يك آئين عرفانى و اسرارآميز در عين حال يك جنبش فلسفى و علمى و پديدآورنده نظريات و قواعد رياضى، هندسى، موسيقى و پزشكى بود. يكى از دغدغه هاى اساسى وى مفهوم پالايش و يا تزكيه بوده است. براى او فلسفه همان گونه كه افلاطون اشاره مى كند يك «شيوه زندگى» است، يك زندگى كه هدف آن پاك كردن روح و پالايش آن از آلودگى ها است. چنين روش زندگى همان دانش است. دانش نيز به نوبه خود بايد آدمى را از اسارت پليدى ها و ناپاكى هاى فكرى و روحى نجات دهد و به وى آرامش بخشد. در تاريخ فلسفه و علم، وى و پيروانش به عنوان بنيانگذاران نظريات نو در رياضيات، هندسه شناخته مى شوند و نظريات وى درباره دانش اعداد و هندسه رنگ ابديت به وى بخشيده است. وى خود و اطرافيانش را وقف دانش رياضيات، هندسه، موسيقى و شناخت زمين و اجرام آسمانى كرد. اكثر مورخان مدعى اند وى هنگام مرگ ۹۰ساله بود و سال مرگ او را بين سال هاى ۴۸۲ و ۴۹۰ پيش از ميلاد مى دانند